جدول جو
جدول جو

معنی سنگ حاجی - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ حاجی
(سَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 150 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ گِ)
جمره. رجوع به سنگ و جمره شود
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش رامهرمز که در شهرستان اهواز واقع شده است. و دارای 170 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فقر و تنگدستی و تهی دستی و مسکنت و درویشی و نکبت و بدبختی. (ناظم الاطباء). سختی. رنج:
ای مانده بکوری و تنگحالی
بر من ز چه همواره بد سگالی ؟
ناصرخسرو.
به تنگ آمد شبی از تنگ حالی
که بود آن شب براو مانند سالی.
نظامی.
رجوع به تنگ حال و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
به عربی حجرالحوت را گویند و آنرا در سر ماهی یابند و آن سفید و سخت می باشد خوردن آن سنگ گرده را بریزاند و در علم یده بکار آید. (برهان). سنگی باشد که در سر ماهی یابند سفید و سخت بود و خوردن آن سنگ گرده را بریزاند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بیرحمی. سخت جانی. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
سنگ ساینده:
گهی جانور بد رونده ز جای
بسینه زمین در بتن سنگسای.
اسدی.
زهر بقعه شدندی سنگ سایان
بماندندی در او انگشت خایان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان کران نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی